مطلبی کمک کننده

ساخت وبلاگ

برای من ثابت شده است که می توانم قدرت زیادی کسب کنم .صاحب تصمیم و اراده شوم و

بخوبی آموختم که قدرت ذهن و مغز می تواند معجزه بیافریند. اگر فقط به خودم تلقین کنم که

می توانم...من می توانم.....من می توانم

از...جوان اریکسون (j.erickson

مطلبی کمک کننده...
ما را در سایت مطلبی کمک کننده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goosheshenava بازدید : 58 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 16:11

نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و نا راضی نزد او رفت و گفت پادشاه فرق منبا وزیر چیست ؟ من باید این گونه زحمت بکشم ولی او در راحتی به سر می برد و از روزگارش لذت میبرد..نادرشاه کمی فکر کرد و دستورداد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. نادرشاه با انها گفت در گوشه باغگربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه بدنیا اورده. هر دو به باغ رفتند و بعد از بررسی نزد شاه امدندو گزارش خودرا دادند. ابتدا باغبان گفت پادشا ها من ان گربه را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده.سپس نوبت به وزیر رسید. وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواند کرد.پادشاها من به دستور شما به باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم. او سه بچه به دنیاآورده که دو تای آنها نرو یکی ماده است : نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است . بچه گربه مادهخاکستری رنگ است. حدودا یک ماهه هستند.من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهر روز اضافه غذاها را به مادر گربه ها می دهد و این گونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه می کنند.همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود.نادر شاه رو به باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر مطلبی کمک کننده...
ما را در سایت مطلبی کمک کننده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goosheshenava بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 20:22